این روزها در فضای مجازی اگر کمی وقت بگذرانید ، مسایلی را به چشم میبینید که اگر نیمی از آنها را میشنیدید ، غیرممکن بود باور کنید . در این روزها که هجمهیی تند از سوی هواداران ، بدرقه ی راه ملیپوشانمان شده است ، صفحات منتسب به بازیکنان و اسطورههای پرسپولیس تبدیل شده است به میعادگاهی و جایی برای دورهمی معترضان . جایی که هواداران احساسیمان برای سرافکندگی کارلوس کیروش در جام جهانی لحظهشماری میکنند . اما نکته ی آشکار و امیدوارکنندهیی که به چشم میخورد ، این است که سرافکندگی کارلوس کیروش ، شوربختانه گره خورده است به عزت و ذلت تیمملی کشورمان . در نگاه اول این یک دوگانگیست ؛ رد پای امید دیده میشود ، از این منظر که تا وقتی پای تیم ملی عزیزمان در میان است ؛ تاج ، کیروش ، پیشکسوت و باشگاه در زیر آن قرار بگیرند . اما انگار ما ساده بودیم ، اصلا و ابدا اینگونه نبود . کار از کار آنچنان گذشته است که هواداران بیشمارمان پا را از گلیمشان آنقدر فراتر بردهاند تا بدون رودربایستی آرزوی شکست ایران را برای همدیگر بنویسند .
شوری این قضیه آنقدر در آمده است که میان هواداران پرسپولیس نظرسنجی گذاشته شده است که : «آیا مایل هستید تیم ملی در جام جهانی نتایج خوبی کسب کند ؟» نحوه ی مطرح کردن سوال همان اندازه شبههبرانگیز و البته توهینآمیز محسوب میشود ، هماناندازه هم پاسخ اکثریت ناامید کنندهتر است . جایی که «خیر دوست نداریم تیمملی موفق باشد» آرای بیشتری در میان هواداران پرسپولیس کسب میکند . البته درست است که اینگونه نظرسنجیها فاقد اعتبار محسوب میشوند ، همانطور که در اکثر نظرسنجیها که از برنامههای ورزشی صداوسیما پخش میشود ، هرجایی که پای یک پرسپولیسی ، و یا پای منافع پرسپولیس در میان باشد ، تکلیف نظرسنجی از همان ابتدا بیبرو و برگرد مشخص است . شوری این بیمنطقی آنقدر در آمده است که سالهاست واژه ی نظرسنجی و صدرنشینی پرسپولیسیها در آن ، سوژه ی کاربران شبکههای مجازی شده است . البته این حمایت هواداران پرسپولیس ، از ستارهها یا منافع شخصیشان ، گرچه متعصبانه هم باشد ، جای نقد و گلایه ندارد . اما مساله ی حایز اهمیت این است که چرا جمعی از هواداران پرسپولیس که بسیار محترم هم هستند ، آرزوی شکست تیم ملی کشورشان را دارند ؟ آیا به دلیل خط خوردن سیدجلال حسینی است ؟ آیا به دلیل موضع مدیرعامل ، سرمربی و اسطوره ی تیم محبوبشان که علیه تیم ملی است ؟ برای پاسخ به این مسایل جای آنکه ریشهیابی اجتماعی شود باید از منظر فرهنگشناسی به آن نگاه کرد . یکی از دلایل این هجمه ی هواداران فوتبال مربوط میشود به ماجرای سیدجلال حسینی . بازیکنی که با تصمیم کادرفنی در لیست انتظار تیم ملی قرار گرفته است . حتماً جمله ی عجیب حمیدرضا گرشاسبی را در یاد دارید : «وقتی سیدجلال به الجزیره گل زد با خودم گفتم از تیم ملی خط خورد .» و این نظریه ی مدیرعامل محترم باشگاه پرسپولیس ، با تایید برانکو ایوانکوویچ همراه شد تا ارکان باشگاه فرهنگی ورزشی پرسپولیس به میلیونها هوادارانشان مسیری را نشان دهند از یک ناسپاسی ؛ از این که تیم ملی بیگانهست ، از این که ایران دشمن است ، از این که مشتها را گره زنید برای تیم ملی . مسیری به یک بیراهه ، همسو شدن با یک بیحیایی .
کارد میزدی خونش در نمیآمد . مردم او را میخواستند ، هواداران او را صدا میزدند ، هیات مدیره برای توافق با او به انتظار نظر قطعی سرمربی بود اما برانکو ایوانکوویچ او را نمیخواست . برانکو ایوانکوویچ به خوبی میدانست با آمدن سیدجلال حسینی مجبور است قید قرارداد با هموطنش لوکا ماریچ را بزند . همه چیز آنقدر شبههبرانگیز بود که سیدجلال حسینی در مصاحبهیی در تاریخ ۲۱ تیرماه ۱۳۹۴ بگوید : «از محبت هواداران ممنونم . اما مساله مهم نظر آقای برانکو است که مرا نمیخواهد . من همینجا میگویم اگر آقای برانکو بگوید من را میخواهد ، من بدون هیچگونه قید و شرطی به پرسپولیس میآیم .» اما برانکو هیچ اعتقادی به ملیپوش باشگاه نفت ، سیدجلال حسینی نداشت . جایی که لیست ورودی و خروجی پرسپولیس توسط برانکو ایوانکوویچ به باشگاه داده شد اما خبری از نام جلال حسینی نبود ؛ حتی در بخش آلترناتیوها هم خبری از بازیکن محبوب سرخپوشان ، که آن روزها زیرنظر کارلوس کیروش در تیم ملی تجربه پس میداد ، نبود . برانکو به او اعتقاد نداشت . سیدجلال را تمام شده میدانست . شایعات میرفتند و میآمدند ، راوی خبر آورده بود که برانکو ایوانکوویچ از زلاتکو کرانچار که سابقه ی همکاری با جلال حسینی را در سپاهان داشته ، مشاورههایی را هم گرفته است . محمدحسین نژادفلاح به سیدجلال حسینی میگوید ؛ منتظر بمان تا آقای برانکو با آمدنت به پرسپولیس موافقت کند . امیدها زنده شده بود که برانکو به چنین خواسته معقولانهیی لبیک بگوید اما در عین ناباوری برانکو گفت ؛ محسن بنگر ، علیرضا نورمحمدی و حتی مایکل اومانا را دارد و هیچ نیازی به بازیکنی همانند جلال حسینی ندارد . با همین گفتههای آقای برانکو ، پرونده ی سیدجلال حسینی در عین ناباوری برای رسیدن به پیراهن پرسپولیس بسته شد . اما مساله تصمیم برانکو بود ؛ عقاید برانکو بود . هواداران به ناچار به این خواسته احترام گذاشتند . گرچه تصمیمی که به اذعان کارشناسان و همان هواداران باعث شد یکی از حماسیترین قهرمانیهای پرسپولیس در فصل پانزدهم از بین برود . اما کاش آقای برانکو به هواداران توضیح میداد چه دلیلی وجود داشت که نورمحمدی و بنگر در تفکرات وی جای داشتند اما ملیپوشی چون سیدجلال حسینی نداشت . کاش گفته میشد ، چرا لوکا ماریچ به پرسپولیس آمد اما سیدجلال نه . و یا این اواخر چرا یکی همانند زلاتکو ایوانکوویچ بر روی نیمکت مینشیند . مسایلی که درست یا غلط خواسته ی سرمربیست و باید به آن احترام گذاشت .
وقتی از نسیان قرن گفته میشود ، منظور تنها حال و هوای برانکو ایوانکوویچ که آن روزها سیدجلال حسینی را نمیخواست ، نیست ، بلکه مساله ی هواداران متعصب و فراموشکارمان هستند که چنین مسایلی را زودتر از آنچه گمان میشود از یاد میبرند . یکی همانند آقای برانکو که امروز به حمایت از جلال حسینی میپردازد و به گفتههای حمیدرضا گرشاسبی که اعتقاد دارد گل زدن سیدجلال حسینی به الجزیره امارات باعث خط خوردن وی از تیم ملی شده است ، پر و بال میبخشد ؛ یک اعلام جنگ بزدلانه . آقای برانکو تا جایی که مردم حضور ذهن دارند ، این شما بودید که سیدجلال حسینی را نمیخواستید و اعلام داشتید او یک بازیکن تمام شده است . البته شما بودید که کنفرانس به کنفرانس به تعریف و تمجید از توریستهای اوکراینی آلکسی پلییانسکی و ولادیمیر پریموف میپرداختید . آیا فراموش کردهاید که برای قرارداد با هموطنتان روی خواسته ی میلیونها هوادار خط قرمز کشیدید ؟ موضوع جالبتر هم میشود ، جایی که علی کریمی بعد از حذف سیدجلال حسینی از لیست تیمملی مینویسد : «تقصیر خودته سیدجلال ، وقتی میزد تو سرتون که نمیتونید اندازه ی رونالدو بپرید ، باید روبهروی اون آقا دلاله میایستادی .» و برانکو ایوانکوویچ این ادبیات مشمئز کننده را که حتماً برای وی ترجمه کردهاند با لایک کردن ، تایید میکند .
مثلث جالبی شدهاند سید جلال ، علی کریمی و برانکو . زمانی هیچکدام چشم دیدن همدیگر را نداشتند اما امروز مقابل منافع ملی برو و بیا به راه انداختهاند . انگار مردم یادشان رفته است که همین آقای علی کریمی پس از جام جهانی ۲۰۰۶ حسابی از خجالت برانکو ایوانکوویچ در آمده بود و اصلاً ایشان را «مربی» نمیدانست . اما امروز شاهد آن هستیم که مردم هم فراموشکار شدهاند ؛ شاید هم دلشان نمیخواهد گذشته و حقایق واکاوی شود . عیبی ندارد ، با این افکار به خوبی آشنایی داریم ؛ افکاری که سرمربی تیمملی آن را با لبخندی تلخ «افکار مریض» قلمداد میکند . البته نباید به هواداران پرسپولیس و حتی بعضی از هواداران استقلال که با خط خوردن سیدحسین حسینی ، وریا غفوری دلشکسته شدهاند ، تاخت . آنها احساسی هستند و فراموشکار . آنها مسیری را پیروی میکنند که اسطورهها و سرمربی محبوبشان به آنها نشان داده است . مسیری گرچه حقارتآمیز .
اما برای آنکه خیال هواداران پرسپولیس ، آقای اسطوره ، سرپرست باشگاه پرسپولیس جناب گرشاسبی ، آقای برانکو ، و سایر منتقدان و عزیزان راحت شود ، باید گفت که کارلوس کیروش پس از جام جهانی دیگر سرمربی تیم ملی نخواهد بود و هرگز هم لازم نیست سارانسک را به مقصد تهران ترک کند . این تیم ملی درو شده ، این بازیهای لغو شده ، این سردردهای کارلوس کیروش ، این اردوهای نیمهکاره ، این بیحیاییها و نظرسنجیها کار تیم ملی را آنچنان یکسره کرده است که خوشبینترین هوادار تیمملی هم دیگر به انتظار یک مساوی ناقابل با قهرمان آفریقا ، یک شکست خفیف مقابل قهرمانان جهان و اروپا نمانده است . امروز با این وضعیت ارز ، و حتی حمایت از کالای داخلی ، صحبت از علی دایی و کادرفنی محترمشان آقایان بهزاد غلامپور ، محمد دایی و دیگران شده است که بر نیمکت تیم ملی برای جامملتها تکیه زنند . با احترام به این بزرگان ، اما این انتخاب احتمالی و البته فاجعهآمیز ، نشات گرفته از سادگی هوادارانمان بود . هواداران فریبخوردهیی که با نیمنگاهی به آرسن ونگر ، گریزی به قرارداد مکس آلگری ، و حساب و کتاب کردن نرخ مربیان طراز اول دنیا ، امید داشتند و دارند تا یکی از آن ها سوار بر طیاره شود و از کازرون و سیستان و بدبختی مردمانمان عبور کند و با افتخار هدایت تیمملیمان را بر عهده بگیرد . و فردا تاریخ به بیحیاییها و قدرنشناسیهایمان ، یک برچسب سادهلوحی را هم اضافه میکند . همینقدر کوتهفکرانه .
به راستی چه تعبیر معرکهیی داشتهاند کارلوس کیروش ؛ «جعلیها» . ملت فراموشکاری هستیم ؛ اگر پای منافعمان در میان باشد ، حاضر میشویم زمین و زمان را به هم بدوزیم و روبهروی هر مقدسی بایستیم ؛ جلال حسینی و وریا غفوری بهانهاند ، اصلاً ایران و تیم ملی چه اهمیتی دارد . فقط خون آریایی و تمدن چندهزارساله و فرهنگ و ادب و یک سری شعارهای پرطمطراق دیگر را طوطیوار میگوییم و میشنویم و مینویسیم . دریغ از جرعهیی عمل . دروغ چرا ؛ مرثیه و شکوه را از هم قلبهایمان بگیرند ، غرق میشویم . ما مردم فراموشکاری که شنل سرخ را انداختهایم بر روی دوش کسی که چرخه ی اقتصاد کشور را فلج کرده است و امثال همان آقا باعث شده جوانان این مرز و بوم به خاک سیاه بنشینند . شنل سلطان را بر روی دوشش انداختهایم و عکسهایش را با بیحیایی آپلود میکنیم و مینویسیم ؛ امیرکبیر . مشخص نیست جناب امیرکبیر چه زمانی به زندان بازگردد و چه زمانی بدهیهای چندهزار میلیاردی را که حق معلمان و مردم است ، خواهد پرداخت . مردم فراموشکاری هستیم که مقابل یکی از بهترین تیمهای ملی تاریخمان مشت گره زدیم و آرزوی ذلتش را در سر پروراندیم . ما را چه به صدر آسیا ، ما را چه به غرور و افتخار . اگر به نگاهی برنمیخورد ، این تیم ملی از سرمان هم زیاد بود ، ما یک تیمملی میخواستیم اندازه ی خودمان ، که برای رسیدن به پلیآف صعود به جامجهانی بمیریم و زنده شویم ، چشم بدوزیم به نتایج دیگر بازیها ، که قطر و بحرین و فلان چه نتیجهیی گرفتهاند . ما را به چه صعود بیحماسه ؛ ما باید آرزوی گل زدن در اولسان و جده را داشته باشیم تا سالها بشوند تیتراژ اخبار صدا و سیما . ما را چه به کارلوس کیروش آخر ؛ مربییی میخواهیم اندازه ی خودمان . بله قربانگو باشد و مطیع این و آن . یکی که نه پشت احسان و مسعود بماند ، نه برای اتهام به دروازهبانش در پرتغال کودتا کند . آن روز هم خواهد رسید که تاریخ از قدرنشناسیهایمان بنویسد . از مردمی که تیم ملی کشورشان را به خاطر منافع پوچ باشگاهی فروخته بودند ، از ناسپاسانی که هواداران را به بیراهه برده بودند و از هوادارانی که جعلی بودند .
"شقایق اشکریز - آی اسپورت"
0 replies on “تاریخ از بیحیاییها خواهد نوشت ؛ ملت فراموشکار”
واقعاً گفتن حقايق و يا شنيدن حقايق براي همه سخت است حتي خود من . ولي بايد حقايق را گفت ، نمي توان نگفت . سيدجلال بازيكن بزرگ و با تعصب و با غيرت و باتجربه است كه هنوز هم تك است … كي روش هم همانند جلال . داراي همان خصوصيات . كه همين خصوصيات آخر كي روش يعني انتخاب جلال هم همانند خود جلال مي باشد . يعني هر دو ورزش را از ديد حرفه یی نگاه نمودند و همانگونه هم تا به اينجا ادامه دادند ، بدون نقص . خلاصه نمايم كي روش همان كار سيدجلال را انجام داد يعني فقط به خود مي انديشد نه به چيز ديگر . جلال هم استاني و هم زبان ماست … برايش خدايي دعا مي كنيم در جام جهاني ببينيم ، زيرا بازيكن پرسپوليس هست ولي يك بازيكن با تعصب و با تجربه ی گيلاني است و افتخار ما … ملوان سكوي پرتاپ جلال بود . وقتي اين تيم در اين دو سه فصل اخير براي آبرو و سراپا ماندن به جلال و امثال جلال نیاز داشت ، يكي دو بازيكن عزيز مان در بدترين شرايط زندگي و يا فوتبالي خود به ملوان آمدند و يا در ملوان بودند ، ماندند ، به خاطر عشق و تعصب و عرق به استان و باشگاه و هوادار ولي جلال به پشت اش توجه یي نكرد . جلالي كه به تنهايي يك تيم بود . جلالي كه با تجربه هايش مي توانست در كنار بقيه ی بازيكنان روح تازه یي به ملوان بدهد . ملوان را از مشكلات بزرگ و حتي از رفتن به دسته ی پايين تر نجات دهد ؛ حتي در مواقعي كه ملوان همانسال به دسته ی پايين تر رفت ، مي توانست با بودنش به جاي رفتن به رده ی پايين باشگاه را به صدر برساند ، زيرا باشگاه ملوان در شرايط عالي یی قرار داشت و از همه مهم تر با بودنش در ملوان در يك فصل مي توانست دست چند بازيكن را هم بگيرد و راهي تيم ملي نمايد ، زيرا مربيان تيم ملي هميشه ديدكلي شان روي بازيكنان تيم هاي بزرگ و قوي بوده … همان طور كه گفتيم جلال خود يك تيم بود و مي توانست به ملوان هم كمك بزرگي نمايد … همان طور كه گفتيم كي روش هم به جلال مثل خودش حرفه یي نگاه کرد . يعني توجه یي به گذشته ی جلال نكرد كه همين جلال باعث شد باجانفشاني اش او را كي روش نمايد و به اينجا برسد گرچه تلاش و زحمات و اراده ی هر دو را نمي توان منكرش بود ولي ملوان در بزرگ ماندن جلال تاثير داشت . جلال هم در بزرگ ماندن كي روش … حال براي همه روشن است كه تيم ملي چه با جلال و چه بدون جلال سه چهار بازي بيشتر نمي تواند انجام دهد . كي روش هم نيازي ديگر به اوج و يا قراردادهاي آينده ندارد … ديگر نيازي به جلال ندارد كه اگرجلال نباشد ، خواهد باخت … حال فقط به خود و آينده ی خود فكر مي كند ، شايد با انتخاب بازيكن جديدي تيم ملي بيشتر بتواند به دور بعدي برود . تا باعث شود كي روش هم با باشگاهي ديگر قرارداد بيشتري به ثبت برساند . حالا با فكر راحت مي تواند ريسك نمايد . ديگر به خود فشار نمي آورد به جلال و يا امثال جلال فكر نمايد . شايد بعضي از دوستان فكر نمايند ما ازنرفتن جلال به جام جهاني خوشحال شديم ، خير . هرگز ! اتفاقاً برعكس رفتنش باعث خوشحالي و افتخار گيلان و گيلاني است . باز او را اندكي ملواني مي دانيم . هدف از بيان اين حرف ها به خاطر اين است که جوان هاي آينده ی شهر و استان ما به خود بيايند ، زيرا همه چيز پول نيست و مقام نيست . عشق به شهر و استان و باشگاه بيشتر از همه مي ارزد … ملوان به دسته ی پايين رفت ولي عشق هواداران باشگاه ملوان به مازيار ، پژمان ، جلال و ديگر عزيزان چندين برابر شد . بيشتر از قهرمان شدن عاشق بچه ها مي باشند … اين عشق بيشتر ماندگارتر شد .
فراموش نکنیم که گل سیدجلال حسینی به ملوان در مصاف با نفت تهران نهایتاً باعث سقوط ملوان به لیگ ۱ شد ! در صورتی که اگر کمی معرفت به خرج می داد ، آن گونه به سکوی پرتاب و عشق و امید مردم فقیر و محروم انزلی بی رحمانه لگد نمی زد ! – می گویید دنیای فوتبال حرفه یی است و رفتارش مقبول ! پس باید بپذیریم که در همین فوتبال حرفه یی هم یک بازیکن ۳۴ ساله در سطح کلاس اول جهانی یک پیرمرد به حساب می آید و به نفع خودش و دیگران است که بازنشسته شود . سید جلال را کی روش به تیم ملی برد و هفت سال حمایتش کرد و قرار نبود و نیست که تا ابد در اردوی تیم ملی حاضر باشد . البته دلیل اصلی جنجال مسوولان تیم پرسپولیس بابت حضور حسینی در جمع ۲۴ بازیکن تیم ملی انگیزه های اقتصادی است تا تعصب به بازیکن تیم شان (زیرا فیفا به باشگاه های بازیکنان حاضر در جام جهانی پاداش خواهد داد ، همین!) . گذشته از این ها کی گفته پرسپولیس میلیون ها طرفدار داره ! از شرکت کنندگان در قرعه کشی های جوایز در برنامه ی نود ؟!