کاش رونالدو از ایران نرود !

همین یکی دو ساعت پیش ، مسیر منتهی به ورزشگاه آزادی بعد از شهرک اکباتان قفل بود . با گوش‌های خودم از ماشین بغلی شنیدم که داشت به رونالدو و جد و آبادش فحش می‌داد !

ترافیک را انداخته بود گردن او ؛ اما همزمان داشت به دوستش می‌گفت : «داداش ولی دم‌شون گرم ، آسفالت اون اتوبان رو درست کردن» .

رونالدو آمد ، رونالدو رفت و تمام . شد مثل قصه ی سیندرلا . ساعتش که تمام شد دوباره همه چیز برگشت سرجای اولش . چمن که افتضاح بود ، ورزشگاه مخروبه را هم با کمک عباس و تیمش ( متخصصان پرچم های بالای هزارمتر ! ) پوشانده بودند و اصلاً بدون تعارف انگار که مشخص بود همه چیز نمایش است و پشت این ظاهر مثلاً رنگی چیزی نیست که چنگی به دل بزند . یاد یک سریال افتادم که از اول تا آخر مهمانی ، بچه کوچک خانواده گوشه ی اتاق نشسته بود و تکان نمی خورد !

اصرار مهمان‌ها هم فقط پریدن پدر توی حرف آن ها را به همراه داشت : «دوست دارد آن جا بنشیند» .

چرا غذا نمی‌خورد ؟ چون قبل از آمدن شما عصرانه خورده است و …

مهمان‌ها که رفتند بازی عوض شد ! پسرک که از جایش بلند شد دوربین نشان داد که فرش سوراخ بود و اتفاق پسرک گشنه و تشنه . حمله به موزهای باقیمانده ، غذاها و شربت و شیرینی !

رونالدو آمد و رفت اما دارم پیش خودم فکر می کنم ای کاش از ایران نمی رفت ، حداقل تا شب عید ، شاید هم بیشتر اینجا می ماند تا هم به او خوش بگذرد و هم به ما !

خدا کند حالا که ساعت از نیمه شب هم گذشت او حداقل لنگه کفش‌اش را جا گذاشته باشد تا بهانه‌یی برای بازگشت‌اش باشد ، کاش او از ایران نرود .

“مرتضی رضایی”

نوشته‌های تازه

فروردین 1404
ش ی د س چ پ ج
 12131415
16171819202122
23242526272829
30310102030405
060708091011  

بایگانی‌ها